27.5.14

277 / رامین جهانبگلو / January 8, & February 3, 2014 / IRANIANs


On Monday, February 3, 2014 1:30 PM, bagher mohammadpour <bmp1337@yahoo.com> wrote info@jahanbegloo.com <info@jahanbegloo.com>;
:
On Wednesday, January 8, 2014 10:06 AM, bagher mohammadpour <bmp1337@yahoo.com> wrote to info@jahanbegloo.com <info@jahanbegloo.com>;
:
_____________________________________________________________________________________________
آقای  رامین جهانبگلو سلام
 چندی پیش یاداشت کوتاهی برای شما فرستادم که پاسخی در پی‌ نداشت. این سرنوشت همه سخنهایی است که تا کنون از زبان و قلم من تراویده ولی‌ من از یک فیلسوف توقع دیگری داشتم: کسی که "کلمه" همه هویت روانی‌ و اخلاقی و اجتماعی اوست (یا به نظر میاید که باید باشد). و هم به این دلیل یا علت (نمیدانم آیا فلاسفه نیز "علتی" هستند یا نه‌؟) چشم داشتم که به ‌یک "نه‌" کوچک هم شده امید مرا پاسخ گویید، ولی‌ چنین نشد. منکه دیری است در پاسداری از سخن همه چیز خود را وانهاده ام، اینروزها به سوالی هم فلسفی و هم سیاسی و هم اجتماعی در باب سرنوشت سخن رسیده‌ام که دوست دارم که شما که زائر "آسمانهای جهان" بوده اید  به رشحه قلمی این  سوال را بر من بگشایید که: از حاق منظری فلسفی‌، میان سخنی که مجال گفته شدن نمیابد و سخنی که اقبال شنیده شدن نمیابد چه تفاوتی هست؟ اگر سخنی در تهران مجال گفته شدن نیابد و در اتاوا اقبال  شنیده شدن، آیا مثبت این معنی‌ نیست که برای سخن این دو شهر در یک جغرافیایی سیاسی قرار دارند؟² 
مگر مولوی نگفت که: مر سخن را مشتری جز گوش نیست؟ اگر جهان ما به آنجا رسیده باشد که گوش فلاسفه هم "مشتری سخن" نباشد، آیا نباید مردم خیابان را مردگانی دانست در گور تن‌؟ خوشا به حال مردگان گور که به تظاهر حیات رهزن اعتماد خلق نیستند.²
و پاسخ شما را همچنان: من چشم در راهم.²
ارادتمند حرف حساب: باقر محمد پور
__________________________________________________
لحن این نوشته را `فریاد درد` بدانید؛ دردی بهترین ترجمان سرنوشت او و گوینده اش این سخن اوستاست:²
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد، ندانی که چه دردی است

No comments:

Post a Comment