27.5.14

276 / خوشا به حال مردگان گور که به تظاهر حیات رهزن اعتماد خلق نیستند / IRANIANs / January 3, 2014


خوشا به حال مردگان گور که به تظاهر حیات رهزن اعتماد خلق نیستند


On Friday, January 3, 2014 4:00 AM, bagher mohammadpour <bmp1337@yahoo.com> wrote:

1 )  persian@bbc.co.uk <persian@bbc.co.uk>; 2 ) info@jahanbegloo.com <info@jahanbegloo.com>;


 آقایان صادق صبا و عنایت الله فانی
سلام. تا کنون چند یاداشت کوتاه برای شمایان فرستاده‌ام ولی‌ دریغ از یک کلمه. ۲۰ سال در ایران سرنوشت سخن من این بود و هفت سال است که دموکراسی هم سر سخن مرا به سنگ می‌زند. وقتی‌ به گذشته نگاه میکنم به نظرم می‌رسد که از کثیری از اهالی دکرسی دموکرات تر باشم و به اخلاق آن‌ وفادارتر. من باید از سخن گفتن بترسم، شما چرا سکوت پیشه کردید؟ نوشته زیر به جهانبگلو: استاد فلسفه‌ای که سکوت میفروشد و این عجب نیست در غربی که "مخبرینش" هم سکوت می‌کنند! روزگار غریبی است روزگار ما. در جایی خودمان چنین مرقوم فرمودیم:²

سخن من این بوده و هست و خواهد بود: 
١  عدالت جز عمل مجرایی و محملی برای تحقق ندارد.
٢  و سکوت عمل نیست.
٣  با سکوت میتوان از حقیقت گریخت، ولی
٤  در سکوت نمیتوان از هیچ حقیقتی دفاع کرد.
٥ قبول حقیقت
١_ هم عدالت در مقام نظر است.
٢_ و هم عدالت در حق حقیقت.
٦  سکوت شما در برابر ایمیلهای من به کدام داعیه بوده است:
                      ١_ عدالت در مقام نظر؟
                      ٢_ یا عدالت در حق حقیقت؟
٧  بی جامهء سخن "هیچ علمی" و "هیچ حقیقتی" بر آگاهی فردی و جمعی آدمیان تجلی نمیابد.
٨  کدام کتاب بزرگ را به سکوت نوشته اند؟
٩  و کدام حقیقت به سکوت قابل ترجمه است؟
١٠  و سکوت حصار کدامین حقیقت بوده است به شهادت تاریخ؟
کدام فقره از این سخن باطل است؟ در جایی‌ دیگر نوشتم: "به شهادت تاریخ ما حیوانات دوپا از مرگ سخن بیشتر آسیب دیده ایم تا از مرگ تن؛ مرگ سخن آغاز رنج آدمی است و مرگ تن پایان آن: و پایان رنج بهتر از آغاز آنست!"  و مگر اندیشمندان"دموکراسی" را در تحلیل نهایی "اتکا بر اندیشه و سخن مبتنی بر اندیشه در اداره جامعه و حل و فصل منازعات گریز ناپذیر آن ندانسته اند".  در جهانی که استاد فلسفه و خبرنگاران آن‌ از سخن دریغ میکنند بیش از اندازه نیچه‌ای شده است: جهانی‌ که در آن‌ هیچ چیز دلیل هیچ چیز نیست. این سخن کی‌ به این اندازه درست بوده که در بی‌.بی‌.سی یا فاهمه جهانبگلو؟

A person may cause evil to others
not only by his actions,
but by his INACTION

and in either case he is justly

accountable to them for INJURY.

(On Liberty, page 7)

خیلی‌ خوب میشد اگر شما دلیلی‌ محکمه پسند برای سکوت خود داشتید و مرا هم به آن مهمان میکردید تا شاید در انبان صداقت, این و آن‌ را "یر به یر" میکردم. این نوشته را با چند سخن از چند کس به پایان می‌برم.²





¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤



The world is a dangerous place to live;
 not because of the people who are evil,
but because of the people who don't do anything about it.
Albert Einstein
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤


...like a gypsy,
 I live on the boundry of an alien world;
 a word that is deaf to my WORDS and
 as indifferent to my Hopes as it is to my SUFFERINGS.
[quoted with tiny modifications from: John Gray, Straw Dogs, 2003, page 30.]

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤


Usually there are persons 

who form an exception 
to the apparent unanimity of the world on any subject…
and truth would lose something 

by their silence 
(page111, On Liberty, Penguin Classics).
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤


با نقل این سخنان سخن خود را به پایان بردم.²
___________________________________________________

Oct 1, 2013
آقای رامین جهانبگلو سلام
 چندی پیش یاداشت کوتاهی برای شما فرستادم که پاسخی در پی‌ نداشت. این سرنوشت همه سخنهایی است که تا کنون از زبان و قلم من تراویده ولی‌ من از یک فیلسوف توقع دیگری داشتم: کسی که "کلمه" همه هویت روانی‌ و اخلاقی و اجتماعی اوست (یا به نظر میاید که باید باشد). و هم به این دلیل یا علت (نمیدانم آیا فلاسفه نیز "علتی" هستند یا نه‌؟) چشم داشتم که به ‌یک "نه‌" کوچک هم شده امید مرا پاسخ گویید، ولی‌ چنین نشد. منکه دیری است در پاسداری از سخن همه چیز خود را وانهاده ام، اینروزها به سوالی هم فلسفی و هم سیاسی و هم اجتماعی در باب سرنوشت سخن رسیده‌ام که دوست دارم که شما که زائر "آسمانهای جهان" بوده اید  به رشحه قلمی این  سوال را بر من بگشایید که: از حاق منظری فلسفی‌، میان سخنی که مجال گفته شدن نمیابد و سخنی که اقبال شنیده شدن نمیابد چه تفاوتی هست؟ اگر سخنی در تهران مجال گفته شدن نیابد و در اتاوا اقبال  شنیده شدن، آیا مثبت این معنی‌ نیست که برای سخن این دو شهر در یک جغرافیایی سیاسی قرار دارند؟² 
مگر مولوی نگفت که: مر سخن را مشتری جز گوش نیست؟ اگر جهان ما به آنجا رسیده باشد که گوش فلاسفه هم "مشتری سخن" نباشد، آیا نباید مردم خیابان را مردگانی دانست در گور تن‌؟ خوشا به حال مردگان گور که به تظاهر حیات رهزن اعتماد خلق نیستند.²
و پاسخ شما را همچنان: من چشم در راهم.²
ارادتمند حرف حساب: باقر محمد پور
______________________________________________________

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد، ندانی که چه دردی است

No comments:

Post a Comment