27.5.14

274 / مسیح علی نژاد / January 24, 2014 / IRANIANs


On Friday, January 24, 2014 3:14 PM, bagher mohammadpour <bmp1337@yahoo.com> wrote to 


_________________________**************_________________________
محک واقعی برای روح آدمی کسی است که در او سه خصلت باشد:
دانایی،
 خیرخواهی،
و صراحت لهجه.
________افلاطون________ 
  
پس بکوشیم تا بیش از پیش دانش بیاموزیم و نیکی بیاندوزم و بر قامت سخن جامه ابهام ندوزیم.
 و نیز از سخن حق معنای ناحق اراده نکنیم، نه در مقام گوینده و نه در مقام شنونده،
 که این حال و قال خوارج بود
 و باب خروج از حق همیشه مفتوح است.
_____________________________________________________
پاسخ ها دو گونه اند: برای چاره و برای طفره
شما همیشه از اقتدار سؤال و سخن منطقی گریخته اید.
 بخشی از ایمیل من به تاریخ {Saturday, July 30, 2011 2:59 PM}
 در باب اقتدار سخن این است:
میدانی چرا نوشتن سخت است؟ اصل مطلب این است: اقتدار سخن مکتوب!!! این اقتدار است که نوشتن را دشوار میکند که این دشواری و تلخی تفکر است. انیشتن میگفت "چیزی از اندیشدن بر ما حیوانات دو پا سختتر و ناگوارتر نیست". نوشتن ما را در مواجه ی گریز ناپذیر با حقیقت و خودمان قرار میدهد: چیزی که انسانها به دلیل بسیار تمام زندگی را صرف فرار کردن از آن میکنند. ما خودمان دیشب نوشتیم که: بار حقیقت بار هستی است و این باری است که به قول حافظ آسمان از کشیدن آن سرباز زد. ما به عنوان حیواناتی که خود را "انسان" هم میدانیم باید همیشه یادمان باشد که فقط با قبول دشواری این بار ما "انسان میشویم": بدون آن حیوانی باقی میمانیم که در جنگل خود ساخته ای به نام جامعه "زیست حیوانی" میکنیم. برای کسی نوشتم: "باید یادمان باشد که جامعه جنگل ماست" و این سخن دو معنا دارد: معنی اول اینکه ما حیوانیم و معنی دوم اینکه در جامعه هم میتوانیم درندگی کنیم و حیوانیت خود را اعمال کنیم. زیستن در جامعه نباید این توهم را القا کند که حیوانیت ما تمام شده یا از آسیب آن در امانیم! زهی خیال باطل! همه جنایات جنگ اول و دوم جهانی را برادران شهر نشین آلمانی مرتکب شدند!!! شهادتی بهتر از این برای حیوانیت ما و اینکه شهر میتواند "جنگل" ما باشد؟
دیروز ایمیلی برای دکتر کبریایی زاده (مدیرکل اداره نظارت بر امور دارو) نوشتم. بخش مربوط به این ایمیل از آن ایمیل این است:

اطمیان دارم که وقوف بر آنچه یافته ام برای شما بسیار جالب خواهد بود. حقیقت زیستگاهی جز اندیشه ما آدمیان ندارد و باز بهترین ترجمان "ناپیدایی" حقیت و نیاز ابدی آن به کاوشگری بشری و امتناع پیشبینی پذیری آن و استدلال از صورت به بطن و بلکه بواطن امور را باید در این سخن دید و خواند که:



ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما!



این سخن عالیترین تمثیل اجتماعی در "خفیه رفتن" حقیقت است. حقیقت تا ابد "پشت" کاوشگری ما چشم براه "صبح سوال" است تا طلوع کند.



فریاد کشدم تو کجایی؟ تو کجایی؟

گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی!



این مانیفست حقیقت است!



ارادتمند
محمدپور: بیش کم خردان!


سفر مردم دانا زخود بیرون نیست

هدف تیر در آغوش کمان است اینجا!


No comments:

Post a Comment